آناتومی درد


نه زندگی آن قدر زیباست و نه مرگ آن قدر ترسناک که انسان به خاطرش شرفش را بفروشد.     (امام علی)

به نام قلم

به نام خون های ریخته ی اهالی قلم در جویبار پرپیچ و خم آزادی

به نام صلح و دوستی

به نام خنده آزادی

به نام عشق

به نام عشق که اگر حاکم زمین بود

به قول بزرگی نیاز به عدالت نبود. به عدالتی که هر کس به نحوی تعبیرش می کند تا برابری را به گونه ای به دیگران ببخشد که خود می خواهد.

که اگر عشق حاکم جهان بود فرشته ی شرمسار عدالت ترازو و چاقو را به کناری می نهاد و آغوش به روی انسان می گشود.

افسون که قدرت در لفاف حریر عدالت چه خونهایی را از رگ گردن بر بی کران آسمان فواره نکرده است.

آه که امروز چقدر محتاج عدالتیم که اگر عشق بود به پشیزی نمی ارزید.

خداوند در نهاد انسان گوهری نهاد که او را جدا کند از کل کائنات

و آن گوهر دو چیز است «خلق و خرد»

خلق می کند انسان تا نمونه و نماینده خالق خویش باشد و این هنر است. و فکر می کند انسان به آن چه ساخته ی دست بشر و خالق اش است تا نقد کند و شکل دیگر بودن را به نمایش بگذارد و آن خرد است.

خرد شک به ارمغان می آورد و شک کنکاش در خود دارد و کنکاش پویایی و جسارت‏، و همه اینها روشنگری و روشی در خود دارند که بعد از آن بشر به انسان تبدیل می شود و این تبدیل تغییری به همراه می آورد که بعد از آن انسان به هر پدیده مافوق خودش بی چون و چرا تعظیم نمی کند. و این خرد است و خرد هنر انسان است.

همه این حرف ها در حالی بر زبان رانده می شود که خونهای معصومی بر زمین ریخته شده است و انسانهای مستوری در پشت حصار، آزادی را پرنده کوچکی می کنند بر آمده از لبان خویش و پرواز می دهند از دریچه تاریک بر آسمان آبی که خود اگر حبابی نباشد امیدی می شود که شب را از سر بگذرانند و پشت سر بگذارند.

پس اگر آن سوی حصار ایستاده ایم برگردن ما تعهدی است. چه باید کرد؟

برای هر چیز زمانی هست

زمانی برای تولد زمانی برای مرگ.

زمانی برای کاشتن زمانی برای کندن

برای ویرانی برای ساختن. برای گریه برای خنده.

زمانی برای ماتم زمانی برای رقص.

زمانی برای نفرت زمانی برای محبت.

زمانی برای جنگ زمانی برای صلح.

زمانی برای سکوت، زمانی برای گفتن1

و اینک زمان گفتن است، زمان سرودن، زمانی که سه عنصر صلح، آزادی و خنده شعار ما باشد (مقصودم از خنده البته نه شادی هایی از جنس شادی حکومت های جهان سومی است شادی و خنده ای که دولتی است و حکومت در مقاطعی خاص کوپن خنده را برای مردمش صادر می کند. که البته دردناک ترین نوع خنده نیز همین است.) مقصودم شادمانی است، شعفی انسانی که دغدغه ی ناچیز روزمره گی سرکوبش نکرده باشد. هر چند معتقدم که سرشت انسان با رنج آمیخته است که این رنج را گروهی ابدی می دانند. گروهی دوری از معشوق و فاصله از معبود می خوانند و چیزهای دیگر...

در رابطه با ارتباط سیاست و هنر سخن بسیار گفته شده است و آن چه روشن و مبرهن است قربانی شدن هنر در پای سیاست است که البته در این دوره و در حوالی ما هنر نه گوسفند پرواری است که موجود نحیفی است که نا و نفس را از خون امثال پوینده دارد. پس پاسداری از این خون مقدس وظیفه است اگر چه در این راه ایثار لازم نه انجام وظیفه.

البته می توان در برج عاج آن دورتر ایستاد و به همه بد و بیراه گفت و دشنام داد و در آخر دامان خویش را تکاند و تفی بر هیکل این مملکت انداخت و رفت در آن سوی آبها به عافیت نشست. اما این که هنر نیست.

هنر این است که در میدان باشی، اشتباه کنی، عبرت بگیری، حرف بزنی، سیلی بخوری، اما همچنان معتقد به اصل اساسی «رسو» باشی که «من دشمن تو و عقیده توام، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقیده ات فدا کنم»

پس اگر با این تفکر قلم زدیم و در هوایی که تشنه آزادی است قدم زدیم واجب است که این شور، کورمان نکند و دیگران را نیز به سمت این صدا فرا خوانیم.

نفرین بر قلمی که در ستایش شخصی که شایستگی ندارد حرکت می کند. هنرمندی که آرمانش را بفروشد به پول سیاهی هم نمی ارزد. پس مبادا که وارد شدن در این حیطه هنرمند را از نقد دور سازد که هنرمند کاشف دردهاست. حالا اگر حاکمی تشنگی قدرت و شیفتگی  از خویش چنان سرمست اش کرده است که خون هنر را مباح می داند بحثی است جدا. که البته مشکل هم همین جاست. سکوت در چنین فضایی خیانت است و در این جا سکوت خشونت است. باید به این حکایت شبان و رمه گی خاتمه داد.

به این روایتی که محمد مختاری از رابطه حکومت و ملت ارائه می کند پایان بخشید.

«نزدیکی های انتخابات شبان در آغل را باز می کند و رمه بیرون می آید آزادی محدود مستش می کند، رای می دهد بعد شبان هی می کند و چوبدستش را بر سر رمه ای که می خواهد آواز سر بدهد می کوبد و سمت آغل را نشان می دهد. در را می بندد و گوسفندان به هم نگاه می کنند بعد ماغ کوتاهی می کشند و دوباره سکوت می کنند. این سکوت بدترین نوع خشونت است.

نقش هنر و هنرمند این است که تحول را از پایین به پایین پی ریزی کند.

و کار رییس جمهور آینده می تواند این باشد که نگاه پدرسالارانه را از دولت بردارد و چشم در برابر چشم ملت قرار دهد و این حرکت و آگاهی از پایین به پایین را استری بخشد. البته اگر خود معتقد باشد که عصر از بالا نگاه کردن به دیگران سر آمده است.

کار دیگر هنرمند این است که روشنگری کند. «تو کبریت کشیدی ـ من به روشنایی محدود گریستم»2

و نقش دیگری که رییس جمهور می تواند به عهده بگیرد این است که امکان هایی که می توانند در مقیاس وسیع تری کبریت بکشند را از جامعه نگیرد که هیچ، امکان های تازه ای هم بر آن بیافزاید.

کار دیگر هنرمند بیداری روح جمعی جامعه است، روحی که خرد و عشق دو چشم روشن اش باشد. کاری که رییس آینده ی دولت می تواند بکند این است که اجازه ندهد دستهای پنهان این روح جمعی را دفن کنند و خود به تماشای خاکسپاری روح سوراخ شده بنشیند.

شجاعت کمک به بیداری این روح خسته جمعی که رخوت از سر و کولش بالا می رود بزرگترین کاری است که رییس جمهور برگزیده می تواند انجام دهد. روحی که آن انقلاب بزرگ را به ارمغان آورد.

کار دیگر هنرمند مکتوب کردن اندیشه است و کار دیگر برگزیده ملت توزیع آسان و ارزان کتاب است در تمام لایه های اجتماع.

فیلسوفی می گوید: «انسان بزرگ کسی نیست که انقلاب می کند‏، بزرگ کسی است که کتابخانه باز می کند.» و کار دیگر رییس جمهور می تواند ندادن شعارهای دور از توانایی اش باشد و کار دیگرش اعتراف به ناتوانی و در میان نهادن آن با مردمش و کمک خواستن از این انبوه عظیم انسانهایی است که به آنها به عنوان رمه نگاه نمی کند.

اگر رییس جمهور و کابینه اش توانست این روح جمعی را بیدار کند و این اعتماد رفته را برگرداند و از جستجوی این اعتماد از دست رفته ناتوان نبود، می توان به آینده و تغییرات ساختاری امید داشت و گرنه همه حرف است و حرف هم این روزها همه می زنند.

کار دیگر هنرمند دراین عصر زدودن  مرکزیت و محوریت از کلمه و گسترش آن در ساختار جمله است.

رییس جمهور هم باید بکوشد تا آحاد قدرت در ساختار نهادهای مردمی و مدنی گسترش یابد و نهادینه شود و محوریت قدرت از گروه خاصی گرفته شود. کار هنرمند این است که حکومت را نقد کند.

و کاری که معمولا حکومت ها می کنند این است که منتقد را سرکوب کنند که امیدواریم رییس جمهور آینده این کار را نکند.

کار هنرمند دست گذاشتن بر درد است.

و دولت آینده می تواند با یاری اهل هنر «آناتومی درد» را بررسی کند و به سمت شفا و قانون عشق سوق دهد.

و کاری که همه ما می توانیم انجام دهیم «تمرین مدارا» و وادار به آموختن کردن کسانی است که تحمل صدای مخالف را ندارند.

قهرمان این قرن نلسون ماندلا است. بزرگی که 35 سال را در زندان گذراند و پس از به قدرت رسیدن زندانبان خود را وزیر کرد. و پیش از آن که دیر شود کناره گرفت و راه را برای حرکت کشتی دموکراسی کشورش گشود.

و کار دیگر هنرمند این است که باز هم و باز هم قربانی بشود تا فردا روشن شود. کار هنرمند کبریت بودن است، سوختن است. شاید روزی کسی بر این روشنایی محدود اشکی بریزد!

 

۱- (تورات/ جامعه/ باب سوم)

۱- ۲-  بخشی از شعری از احمد رضا احمدی


نظرات 14 + ارسال نظر
عبدالحسین جمعه 3 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:18 ق.ظ http://mahdisma.blogsky.com

فوق العاده و نفسگیر مثل همون جایی که مختاری میگه در آغل رو باز میکنه و...

محسن دوشنبه 6 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 08:00 ق.ظ http://geno.blogsky.com/

سلام

سیاورشن دوشنبه 27 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:35 ب.ظ http://siavarshan.blogsky.com/

سلام دوست عزیز ...از امروز یک ستون نظر سنجی با این عنوان که بهترین خواننده هرمزگانی کیست ؟ در سمت چپ وبلاگم گذاشته ام ...خوشحال می شوم اگر تو هم در این نظر سنجی شرکت کنی و ممنون می شوم اگر دیگر دوستان هم استانی را از طریق کامنت یا اف مطلع کنی....قربان تو

کامیرا پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 02:49 ب.ظ http://www.bandarabbascity.com

سلام استاد. خوشحالم که دوباره شروع کردید. لینک شما رو هم اصلاح کردم. بندرعباس سیتی هم آپدیت شد.

کشمیری جمعه 31 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 04:36 ب.ظ http://porteghale206.blogsky.com

می خانمت

تنها یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 01:34 ق.ظ http://khod.blogfa.com

بنام زروان آنکه از تو و آنچه از تو آموختم به خودت بر می گردانم انسان هستی ..باش.....بگو .....بنویس......فریاد بزن من می شنوم واپسین مرگ و......زندگی گفت:من زنده ام..تو زنده باش تا شعرم جان بگیرد ....... مرا بخوان بنام زروان تا خوانده شوی....خوان هفتم دور است.....همین جا بخوان.......
چاچتیم تی توک.

بیشتر بگو..
بیشتر بنویس
بیشتر باش
تا ما هم باشیم

mapoori دوشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:08 ب.ظ http://www.mapoori.mihanblog.com

به نام خدای بزرگ
سلام
وبلاگتو دیدم
به وبلاگ من سر بزن ضرر نمی کنی.
مطالب من در مورد ایران ، عشق ، یوتاب ، مهتاب ، آینده ، رابرت ، هومن ، تانک ، نیکلاس کیج ، خدا ، امام حسین ، تاریخ ، الوار، عکاسی و هر چیزی که به ذهنت میاد و نمیاده .
پس منتظر نظرت هستم.
به امید دیدار mapoori
http://www.mapoori.mihanblog.com

من سه‌شنبه 11 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:37 ب.ظ http://pardismadhouse.blogsky.com

سلام آقای پشتکوهی... نمی دانستم شما هم بلاگرید! اوایل فقط از طریق خواهرزاده ی تان که همکلاسی ام بود از چند و چون کارهایتان خبرداشتم. حالا خوشحالم که بی واسطه وبلاگ شما را می خوانم!

یداله شهرجو چهارشنبه 12 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 12:30 ق.ظ http://samtedarya.blogsky.com

ابراهیم عزیز سلام خوشحال شدم وقتی پست جدیدت را دیدم در پست قبلی هم گاهی به سراغت می امدم ولی به روز نمی کردی امیدوارم زود به زود به روز کنی بر می گدم ومی خوانم ....سمت دریا هم بیا

صبرا چهارشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 01:33 ب.ظ http://sabra.blogsky.com

ابراهیم عزیز !! پست زیبایی بود . چرا بروز نمی شوی ؟ ما منتظریم !!

علی اکسیر دوشنبه 7 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:46 ب.ظ

تیاتر ثبت حقایقی ست از لحظات ناب زندگی اگر مدیران فرهنگی ما اجازه ی ثبت این لحظات را بدهند و پشت کوهی حقیقتی است از تیاتر امروز هر مزگان و یاداور لحظه های ناب هنر . هر چند فرهنگسرا تخریب شد اما وقتی به آن خاطرات بر می گردیم هنوز صدای عالی فاطی به گوش می رسد و همچنان دو پای آویزان مانده است .....شاید وقتی دیگر؟؟؟؟

علی اکسیر یکشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 03:31 ب.ظ

بابا به روزش کن دیگه

کامیرا شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 01:56 ق.ظ http://www.bandarabbascity.com

سلام. شب آخر شبههای نمایش حرفهای خوبی زدید. کاش گوش شنوا باشد. چرا اینجا رو به روز نمی کنید؟ ما منتظر هستیم.

کشمیری شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ب.ظ http://porteghale206.blogsky.com

هنوزا که هما نی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد